بهترین وبلاگ |
|||
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 11:58 :: نويسنده : خلیج فارس
نعمت روی زمین قسمت پر رویان است خون دل میخورد آنکس که حیایی دارد . . . . . . تو نبودی دل به دل راهی نداشت / از خیال عشق آگاهی نداشت تو نباشی تا قیامت بی کسم / در تمام زندگی دلواپسم . . . . . . روزگار چون گرگ پیری پر بلاست / طعمه اش یاران خوب و با وفاست دوری از یاران مکن ای با وفا / گرگ دوران در کف این لحظه هاست . . . . . . مهربانیت از دور چه نزدیک است و عجیب حس میکنم که جغرافیا دروغی تاریخی است . . . . . . هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی . . . . . . هرگز گنجشکی را که توی دستت داری به امید گرفتن کبوتری که در هواست رها نکن . . . . از هرچه می رود ، سخن دوست خوشتر است / پیغام آشنا ، نفس روح پرور است هرگز از وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگراست . . . . . . الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد / مرا روزی نباد آن دم که بی یاد تو بنشینم . . .
. . . غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم / تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد / من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم . . . . در ستایش مهربانیت همچون نماز مسافر ، شکسته ام ! . . . کمی از غصه هایم یاد بگیر که وقتی بودی با فکر رفتنت و وقتی رفتی با فکر برنگشتنت همراه من ماند ! . . . تو مرا می پایی که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم و من اما گاهی همچنان خیره به تو می نگرم تا شاید حرف احساس دلم را از نگاهم خوانی و به من فرصت پرواز دهی . . . . . . به یاد هم بودن قشنگترین هدیه ای است که نیازی به با هم بودن نداره . . . . . . بهر هر یاری، که جان دادم به پاس دوستی دشمنی ها کرد با من، در لباس دوستی . . . . . . بی تو چمدانی ست دلم که تنهاییم را در آن تا می زنم و قفلی از دلتنگی بر آن می گذارم ، که رمزش حروف اسم توست . . . . . . چقدر تلخ شده ای ، این روزها قندهایت را در دل چه کسی آب میکنی ؟ . . . زلال که باشی سنگهای کف رودخانهات را میبینند، برمیدارند و نشانه میروند دُرست به سوی خودت! . . . خدایا …. یا فریاد در گلو یم را بگیر، یا بغض گلوگیرم را … هرکدام راه دیگری را بسته . . . . . . گاهی چه اصرار بیهوده ایست ، اثبات دوست داشتنمان چرا که دوست ترمان دارند وقتی دوستشان نداریم . . . . . . من تو را بیشتر از غرورم دوست داشتم و تو… غرورت را بیشتر از من حالا اما… بگذریم نه چیزی از غرور تو مانده نه از دوست داشتن من . . . . . . تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت / خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن / نسیم بیقراری را که از دست تو خواهد رفت .
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|